جدول جو
جدول جو

معنی اوز کلا - جستجوی لغت در جدول جو

اوز کلا
از توابع دهستان اوزرود سفلا نور
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ کَ)
دهی از دهستان پازوار بخش بابلسر شهرستان بابل، واقع در 7000گزی شمال بابل، کنار شوسۀ بابل به بابلسر. دشت. معتدل مرطوب مالاریائی با 180 تن سکنه. مازندرانی و فارسی زبان. آب آن از چاه. محصول پنبه، کنجد، باقلا، صیفی، غلات. شغل اهالی زراعت. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
تخم بارتنگ که دارویی است. (ناظم الاطباء). خوب کلان. رجوع به خوب کلان شود
لغت نامه دهخدا
(وو کَ)
نام موضعی به دودانگۀ هزارجریب مازندران. (سفرنامۀ رابینو ص 122 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
نام محلی کنار راه بابل - چالوس، میان المده و صلاح الدین در 360500گزی تهران. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ کِ)
از دیه های کلاردشت (از کلارستاق مازندران). رجوع به ترجمه مازندران و استرآباد تألیف رابینو ص 146 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ مَ حَلْ لَ)
دهی است از دهستان پازوار بخش بابلسر شهرستان بابل، واقع در 5 هزارگزی شمال بابل، کنارشوسۀ بابل به بابلسر. دشت، معتدل مرطوب مالاریائی، دارای 90 تن سکنه. آب آنجا از چاه و رود خانه بابل، محصول آن صیفی، پنبه، غلات، مختصر کنجد باقلا، شغل اهالی آن زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
میوه درخت سرو: آن جوز گره نگر بصوف اخضر چون سرو که او گوز کلاغ آرد بر. (نظام قاری)، در صحرا های گرمسیر بعض نواحی مخصوصا کاشان و غالبا در مزارع جو گیاهی با فراط میروید که کونه یا ریشه آن مانند سیب زمینی است و آنرا گوز کلاغ گویند. در اسفند ماه این کونه باندازه سیبی درشت شود و کامل گردد. کونه مذکور دراز و سفید رنگ است و بته آن برگهای کوچک دارد. گل آن کوچک و زرد و باندازه گل ناز و خوشبوست. در اسفند ماه گیاه مزبور تخم میکند و سه ماه بعد تخمش میرسد و قابل زرع میشود. کونه آن در یک چارک ذرع زیر زمین قرار دارد و پس از بریان کردن یا پختن آن غذایی لذیذ شود و طعم سیب زمینی دارد
فرهنگ لغت هوشیار
جویبار، نهر، جویبار، نهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بالاتجن قائم شهر، از توابع دهستان بنافت
فرهنگ گویش مازندرانی
اسم و اتباع کوزه، کوزه های جورواجور
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بالاتجن قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
ردپا، نشانه، اثر
فرهنگ گویش مازندرانی
تاووسک، پرنده ی تالابی بسیار زیبا
فرهنگ گویش مازندرانی
شخم اول زمین
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بنافت ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بندپی بابل، کلاه پوستی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع قره طغان بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بندپی بابل که تلفظ فارسی آن احمد کلا است
فرهنگ گویش مازندرانی
کلاه زینتی که زنان به سر گذارند و با پولک ها و سکه های کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
دفعه ی قبل
فرهنگ گویش مازندرانی
نام یکی از روستاهای دهستان چلندر کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
نام روستایی در نور
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع بازی های بومی استاین بازی به وسیله ی گردو صورت می.، گردو بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی نان خانگی با مغز گردو
فرهنگ گویش مازندرانی
مرغ ماهی خوار، قره غاز، باکلان
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی درکلارستاق چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
دو قطعه چوب کوتاه و بلند مربوط به بازی الک دولک
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در بابل، از توابع دهستان بابلسر
فرهنگ گویش مازندرانی
آب بازی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پشمی، از پشم
دیکشنری اردو به فارسی